لینک مستقیم :
آهنگ با کیفیت MP3 128
بـرو
لینک مستقیم :
آهنگ با کیفیت MP3 64
بـرو
بیمهی عمر: قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.
سریال: فیلمیست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوههای دزدی را به شما آموزش میدهد.
تلفن همراه: وسیلهای سهکاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا عکس گرفتن است.
گرانی: کلمهیی است زادهی توهم غربیان که در ایران تا کنون مشاهده نشده است!!
مترو: سونای بخار متحرک
عذرخواهی: در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده میشود.
آثار باستانی: خرابههایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا گرفتهاند.
خودپرداز: دستگاهیست که همیشهی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد 99.99 درصد خراب است.
اداره: محلی که شما بعد از تنشها و جدلهای منزل در آنجا استراحت میکنید.
مجرم: فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که توانستهاند او را دستگیر کنند.
تورم: عددی بیخود و چرت بوده که همچنان در ایران یک رقمی است!!!
گارانتی: یک اسم زیبا و خوش تلفظ
تحقیق: کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی
شب امتحان: حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربیگری مایلیکهن را دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند.
شناسنامه یا کارت ملی: دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتش لازم است.
دانشجو: یک عده افراد همیشه معترض
بزرگراه: نوعی پیست رالی به همراه یادگیری آپ تو دیتترین فحشهای باناموسی و بدون آن!
رئیس: فردی که وقتی شما دیر به سر کار میروید خیلی زود میآید و زمانی که شما زود به اداره میروید یا دیر میآید و یا مرخصی است
ایرانسل: خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا
از پذیرفتن خانمهای بد حجاب معذوریم: تابلویی که در همهجا نصب شده، جهت کرکر خنده و عوض کردن روحیهی مردم
سطل آشغال: وسیلهییست موجود در خیابانها جهت ریختن زباله در اطراف آنها
مدرک تحصیلی: کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق میکند.
حراج: اصطلاحیست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج میکنند.
و غیره (و ...): نشانهای برای باوراندن این مطلب که شما بیش از آنچه تصور میکنید، میدانید
علیرضا خمسه به تازگی در برنامه تلویزیونی «رادیو هفت» ماجرای جالبی درباره جابهجایی برادرش در بیمارستان تعریف کرده است.
به گزارش جهان خمسه ماجرا را این گونه تعریف کرد: ما مجموعا ۹ خواهر و برادر هستیم، یکی از برادرانمان شبیه ما نیست!
سیاه چرده است و قد بلندی دارد.
یک روز این برادر در محل کارش با فردی مواجه میشود، آن فرد به برادر من میگوید من برادرانی دارم که خیلی شبیه به شما هستند.
برادر خمسه هم میگوید اتفاقا برادران من هم خیلی به شما شبیهاند. این دو نفر با هم قرار میگذارند و میفهمند که هر دو در یک بیمارستان به دنیا آمدهاند، اما در لحظه تولد با هم جابهجا شدهاند. این دو نفر پس از سی و چند سال به آغوش خانوادههای واقعیشان برمیگردند و پدر و مادر واقعیشان را پیدا میکنند.
داستانی که هیچ کس باور نمیکند
وقتی خمسه این حرفها را می زند همه فکر می کنند که او با توجه به روحیه طناز و شوخ طبعش دارد داستانی خیالی را تعریف میکند. مجری مصاحبهکننده (منصور ضابطیان) هم چنین احساسی داشت. برای همین چند بار از خمسه پرسید: این که گفتین شوخی بود یا جدی؟
خمسه هم تاکید کرد که نه اتفاقا داستانش کاملا جدی و واقعی است. او میگفت این خاطره را هیچکس باور نمیکند، اما واقعیت دارد. خمسه درادامه گفته : هر کدام از این برادرها اخلاق و رفتارشان شبیه خصوصیات خانوادهای است که در آن بزرگ شدهاند.
این دو نفر یک مورد خوب و استثنایی برای پژوهشگرانی هستند که میخواهند بدانند اخلاق آدمها بیشتر ریشه ژنتیک دارد یا اکتسابی است.
در پی وقوع این حادثه موتور سوار به زیر چرخ های اتوبوس کشیده شد و جان سپرد.
گزارش لحظه به لحظه ی بازی امید عراق و قطع امید ایران
دقیقه 1- بچه های تیم ما با اقتدار توپ ها را یکی پس از دیگری لو می دهند.
دقیقه 4- یکی از بچه های با اقتدار تیم را می بینم که در گوشه ی زمین دارد با موبایلش قرار امشب را هماهنگ می کند. آفرین به این هماهنگی نزد نفرات تیم ما!
دقیقه 14 – خدا این آقا کفاشیان را از ما نگیرد، بازی که چنگی به دل نمی زند. لبخندهای ایشان بمب روحیه است.
دقیقه 21- یکی از بچه های زیر بیست و سه سال تیم را می بینم که دارد با دست اشاره می کند که مسوول تدارکات تیم برود یک سر به بی ام و کروکش بزند ببیند کم و کسری چیزی ندارد. قیافه ی این بازیکن شایسته را که ببینی فکر می کنی گوسفندش را دم در پارک کرده آمده تو.
دقیقه 25- کفاشیان یک لبخند دیگر می زند. کفاشیان! عاشق کت و شلواراتم به خدا.
دقیقه 34- عراق در عین شایستگی بچه های ما گل اول را می زند. فوتبال همین است. بچه های ما شایسته اند آنوقت گلش را آنها می زنند. فوتبال! حیا کن! تیم ما رو رها کن!
دقیقه 44- کله ی آقا منصوریان برق زد. ایشان که در دوران فوتبالش هم دو کلمه حرف نمی توانست بزند الان هم نمی تواند بزند.
دقیقه 50- بچه های تیم دارند قدم می زنند، خب آمده اند پارک. دیالوگ اعضای تیم:
ممد: خب داش جواد تعریف کن!
داش جواد: بذار داش اسی برامون بگه که تازه داده لاستیک دور سفید بستن رو رینگ اسپورت بمو (بی ام دبلیو) اش.
داش اسی: قربون مرامت داش جوات! بذار به این عراقیه یه دونه یه تا پرنده بزنم. آها! خب! بعله می گفتم کله پاچه رو که زدیم...
داش کریم: ده! زبون بیا لاکردار! اون تخمه جاپونی رو هم رد کن این ور بازار.
داش بهمن مفید: ما گفتیم زدیم. شمام بگین زده...
داش قیصر: آقایون لات و لوتها! امشب همه رستوران پاریس مهمون کوچیکتون.
داش شعبون استخونی: عره و عوره و شمسی کوره! چطوری ترنجبین بانو؟
دقیقه 65- گل دوم عراق. متاسفانه این عراقی ها حتا مراعات کت و شلوار آقای کفاشیان را هم نکردند و گل دوم را در عین بی شرمی زدند. بچه های تیم ما هم که انگار دیشب حریره ی بادوم خورده اند با آش دوغ.
دقیقه 72- بچه ها بیست دقیقه ی آخر را طوفانی شروع کرده اند البته در بازی بدون توپ و هدف و نتیجه. واقعا اگر در مسابقات جهانی بازی بدون توپ شرکت کنیم اول می شویم.
دقیقه 78- اوه! اوه! چه تعویض هایی می کند منصوریان! بازیکن های عراق با شنیدن نام بازیکن های تعویضی ما رنگ از رخسارشان می پرد. دقاقله رو با مغالطه تعویض کرد نمی دونم شیخ محمود شبستری رو با حاج صفی یا نمی دونم ملاصدرایی کسی.
دقیقه 80- کفاشیان از جایگاه بلند شده و از بچه ها می خواهد دست از بازی احساسی بردارند و تا بیشتر از این جلوی بیست و دو عراقی آبروریزی نشده بروند توی رختکن.
دقیقه 81- لبخند کفاشیان سه نفر را روانه ی تیمارستان کرد.
دقیقه 82- قطره ی عرق روی کله ی منصوریان لیز خورد.
دقیقه 83- جوانان عزیز هموطن که از غروب پنجشنبه ی شان زده اند و به جای اینکه بنشینند یک گوشه کرک و شیشه بکشند آمده اند قدم زدن بازیکن های میلیاردی کشور پهناورمان را می بینند همینجوری بیخود و بی جهت قاطی کرده اند. آخه! توقع داشتید ما عراق رو ببریم؟ حالا اگه برزیل بود، آلمان بود، تیم مدارس بود، آموزشگاه ها بود، صغر سنی آزاد بود، داور پسرخاله ی ما بود، فینال جام حذفی بود، تیم پاس همدان بود، یه چیزی. عراق! بهترین تیم رنکینگ فیفا در منظومه ی شمسی!
دقیقه 84- شعار تماشاگران این سرمایه های ورزش و ارزش ما : فوتبال با سیاست نمی خوایم نمی خوایم!
دقیقه 85- پنیر با سیاست نمی خوایم نمی خوایم.
دقیقه 86- خمیر با سیاست نمی خوایم نمی خوایم.
دقیقه 87- کوکوی با سیاست نمی خوایم نمی خوایم.
دقیقه 88- عمو سبزی فروش! بعله! سبزیت آشیه! بعله!...
دقیقه 89- علی ی دایی!
دقیقه 90- همه عاجزانه دارند از داور ماشیما توشیما تقاضا می کنند سوت را بزند و آبروریزی را ختم کند. یک هیات ویژه به همراه روسای هیات های استان ها بک قالیچه به داور به رسم یادبود می دهند و از او می خواهند سوت بزند و آبروریزی را بیشتر کش ندهد. اما داور با نشان دادن سوتش بر اجرای صریح قانون تا آخرین لحظه تاکید می کند. داور! مادرتو!
دقیقه 91- داور 6 دقیقه وقت اضافه اعلام می کند. یکی از بازیکن های تیم که قراردادش سقف سیصد و پنجاه میلیون است تا قانون رعایت شود اما پنجاه میلیون پاداش می گیرد و برای هر گل دو میلیون هر پاس گل یک میلیون، هر گل آفساید یک میلیون، هر استارت منجر به گل نیم میلیون، هر اوت منجر به کرنر سیصد و پنجاه هزار، هر اقدام به تمارض صد هزار، هر متر حرکت در زمین پنجاه هزار، هر اخ و تف روی چمن ده هزار به ساعت ورزشگاه اشاره می کند و از داور می خواهد سوت بزند تا او برود دوش بگیرد برود فرحزاد چون اگر بخواهد یکی دو قلیان بکشد و دافی ها را برساند خانه ساعت شده دوازده پس چطوری فردا ساعت یازده بلند شود خودش را برساند به کلپچ پارتی؟
دقیقه 92- شعار تماشاچی ها: داور ..س ننه ات سوتو بزن! داور میشیما توشیما با تعظیم از مهمان نوازی عزیزان تشکر می کند.
دقیقه 93- از الان بچه ها سه دقیقه وقت دارند تا با تکیه بر بازی گروهی و دعاهای خیر شما مردم دو گل بزنند. اگر وسط بازی و عین آدم گل می زدند که کیف نداشت.
دقیقه 94- بچه ها در زمین میدان داری می کنند. شرق را می گیرند می زنند غرب تا عراقی ها را سردرگم کنند. اگر عراقی ها بیخودی در بازی بچه های ما کارشکنی نکنند و بگذارند بچه های ما کار خودشان را بکنند لااقل یک گل به خودی که می توانیم بزنیم.
دقیقه 95- یکی از عزیزان عراقی خودش را می اندازد زمین و تمارض می کند. کاپیتان تیم ما با من بمیرم تو بمیری از او می خواهد این کار را نکند تا بازی زودتر تمام شود و آنها به خیر و خوشی بروند المپیک و بچه های تیم ما هم بروند بام تهران.
دقیقه 96- داور! پدر سگ سوتو بزن!
دقیقه 97- و ما امیدواریم با این بازی خوب بچه ها چهار سال دیگر بتوانیم به المپیک برویم. در ضمن اگر کفاشیان یک تیم منتخب از عمه های دست اندرکاران فوتبال درست کند و به مسابقات جهانی عمه ها بفرستد و آنها هم آنجا حذف شوند دیگر کلکسیون افتخارات فدراسیون تکمیل است.
تماشاچی ها دارند به زبان اسپانیولی سرود ملی کفاشیان را که پابلو نرودا در مدح کت و شلوار کفاشیان و لبخندش سروده می خوانند. با آنها همصدا می شویم:
کفاشیان!
چه دلنگرانی گاه،
وقتی که با منی و من پیروزتر و سرفرازتر از دیگر مردان!
کفاشیان! ای کت و شلوار هاکوپیان هم بر تن ات گریان!
نمی دانی که در من است پیروزی هزاران چهره یی که نمی توانی ببینی،
هزاران پا و قلبی که با من راه سپردند نمی دانی که این، من نیستم "من" ی وجود ندارد
کفاشیان!
هوا را از من بگیر
خنده ات را نه!
پایان
به اینجا یه سری بزنید قلمش زیباس - ضرر نمی کنید
یکی از نوشته هاش :
پسرهای امروزی
داداشم از بس رفته خواستگاری خسته شده. اومده به مامانم می گه یه دختری رو خودم زیر نظر دارم. به شرطی که زیاد سوال درباره اش نپرسین. فقط 5 تا سوال می تونید بپرسید. مامانم می پرسه: پسرم این دختره کیه؟ اسمش چیه؟ باباش چه کاره است؟ کجا با هم آشنا شدین؟
داداشم می گه: شد 4 تا سوال. فقط یه دونه دیگه می تونین بپرسین.